به دعوت وبلاگ یه منتظر و در راستای جنگ نرم و وظیفه همگانی ما به فرموده حضرت آقا
وقتی رهبرم پیامی میدهد به دیده منت می نهم و اگر در توانم باشد آنرا انتشار میدهم و سعی می کنم بقیه را در این برّ شرکت دهم
در این راستا پیام معظم له به کنفرانس بین المللی خلع سلاح و عدم اشاعه علاوه بر آنکه مشت محکمی بود بر دهان استکبار جهانی و به تعبیرایشان تنها مجرم اتمی جهان، به عنوان سند رسمی سازمان ملل و شورای امنیت روز چهارشنبه یکم اردیبهشت ماه 89 به ثبت رسید
ما وبلاگ نویسان وظیفه خود میدانیم تا پیام معظم له را انتشار دهیم ولو به اندازه یک پست.
بارزترین نکات پیام تاریخی مقام معظم رهبری به کنفرانس بین المللی خلع سلاح و عدم اشاعه
1- علوم هستهای میتواند و باید در خدمت رفاه ملتهای جهان و رشد و توسعهی همه جوامع انسانی باشد.
2- یکی از اهداف غبارآلود کردن فضا در مورد برنامههای صلحآمیز هستهای جمهوری اسلامی ایران این است که مانع از توجه جدی ملتهای منطقه به این حق طبیعی و ارزشمند خود شوند.
3- تنها مجرم اتمی جهان اینک به دروغ خود را مدعی مبارزه با گسترش سلاح اتمی معرفی میکند.
4- نام اتم متأسفانه یادآور زشتترین واقعه تاریخ و بزرگترین نسلکشی تاریخ یعنی قتل عام ملت مظلوم ژاپن در هیروشیما و ناکازاکی توسط آمریکای جنایتکار می باشد.
5- ضرورت نابودی کامل این سلاحها مورد اجماع قاطع جامعه جهانی قرار دارد.
6- این سلاحها هیچ کاربردی جز ارعاب و ترور دستهجمعی و ایجاد امنیت کاذب، مبتنی بر بازدارندگی ناشی از نابودی تضمینشده همگانی نداشته و ندارد.
7- افزون بر سلاح هستهای، دیگر انواع سلاحهای کشتار جمعی، نظیر سلاح شیمیایی و سلاح میکروبی نیز تهدیدی جدی علیه بشریت تلقی می شود.
8- ما کاربرد این سلاحها را حرام، و تلاش برای مصونیت بخشیدن ابناء بشر از این بلای بزرگ را وظیفه همگان میدانیم.
از دوستان وبلاگ نویس دعوت می کنم به این حرکت وبلاگی بپیوندد و با انتشار بخشهای مهم پیام مقام معظم رهبری سهمی در این حرکت داشته باشند و دوستان خود را هم دعوت کنند.
در صورت تایید و ادامه حرکت لینک شما در این پست درج می شود به شرط خبر دادن
سلام سید تو خوبی منم خوبم فردا 20 سالروز بر کشیدنت میدونی یاد اولین برخورد اشنایمون افتادم دقیقا 15 سال قبل سفر جبهه های غرب ان موقع هنوز کسی طرفای غرب نمی رفت جنوب هم تازه راه افتاده بود بابا اصلا اجازه نمیداد که من با بچهای مدرسه برم خلاصه با شیرین زبانیهای دخترانه دلش را نرم کردم آن موقع هنوز عاقل نشده بودم که بفهمم از جای دیگه اجازه ورودم به ان سرزمین داده شده فکر می کردم خودم بابایی را راضی کردم قربونت برم خدا
وقتی راهی شدیم بابایی چقدر سفارش میکرد به معلم خانم اکرامی خلاصه راهی شدیم نزدیکای کرمانشاه بودیم که اقای نوری مسئول هماهنگی اردوگاه ریجاب آمد و یک سری عکس از شهداء را آورد گفت بزنید به شیشه اتوبوس ولی اگه از جایی خواستیم بریم که امنیت نداشت سریع عکسها را بکنید عکس تو هم جزء ان عکسها بود یادت عکس بالا همون عکسی که من از آن سال توی قلبم حک کردم رسیدیم به کوههای بازی دراز تپه های الله اکبر نفسم داره بند میاد تو هم میدونی چرا خوب یادت مونده میخواستیم بریم اردوگاه ریجاب که گفتن جاده بسته شده وباید تآآنجا اسکورت بشیم همهمه ای توی بچها به پا شده بود همه ترسیده بودن خوب ترسم داشت داشتیم زهر ترک می شدیم هیچی عکسها رو هم کندیم همه عکسها دست من بود یعنی نفیسه گفت تو نگهشان دار یکی از افسرای ان جیپ امد بالا وگفت در طول مسیر سکوت را رعایت کنید اتوبوس با چراغ خاموش حرکت میکنه هر صدایی توی دل شب آنم توی آن جاده ممکن جلب توجه کنه چون صدا توی انعکاس داشت هر کسی که به اردوگاه ریجاب رفته می فهمه که من دارم از چی حرف میزنم خلاصه یکی داشت ذکر میگفت یکی دعا یکی توسل یکی گریه میکرد یه بچه اخوندی توی بچها بود که گفت فاطمه می دونی اگه مارو بگیرن چی میشه گفتم رضی چی میشه گفت سر هامونو با سیم آلمانی می برن یکی دیگه از بچها گفت کاش همین باشه وحشت تمام وجودم را گرفته بود از ترس دهانم خشک شده بود توی دلم می گفتم کاش حرف بابایی را گوش می کردم ونمی امدم گفتم بهتر خودم را مشغول کنم شروع کردم عکس شهداء را نگاه کردن که برق چشمهای سید مرتضی من را گرفت توی ان تاریکی انگار داشت با من حرف می زد ومن را آرام می کرد تمام چروکهای صورتش با من حرف می زد نا خوداگاه در دفتری که همراهم بود شروع به نوشتن کردم و اسم دفتر را گذاشتم راز چشمهای مرتضی ارامشی که آن چشمها به من در آن شب وحشتناک به من داد تا ابد همراهم و من به تو قول دادم که این راز را با خودم به پیش تو بیارم توری مشغول نوشتن بودم که متوجه نشده بئدم به اردوگاه رسیدیم وبه سلامت از آن خطر جستیم خدایا شکرت اخر سفر آقای نوری گفت عکسها مال خودتان من با یه حولی عکس سید را برداشتم وتوی کتابم گذاشتم از ان سفر به بعد من شروع به نوشتن کردم در مورد شهداء سید واسم خاک را برای خودم انتخاب کردم سید میدونی دلم برای چشمات تنگ شده برای نگاه ارامش بخشی که تو به من هدیه کردی مرتضی یعنی می شه که تو را ببینم ان موقع که دارم سفر میکنم می شه ان موقع هم نگاهت را به من هدیه کنی سید فردا نمی توانم بیام می دونی که من از این شلوغ بازیهایی که هر سال در میارن خوشم نمی یاد پس مثل هر سال یه موقع میام که فقط خودم باشمو خودت مرتضی از گفتن اسمت سیر نمی شم مرتضی مواظبم باش دستت را از روی سرم بر نداری تولد دوباره شما را تبریک میگم خاک
22 فروردین تولد عزیز مامان دخترم شش سالش تمام میشه امسال یعنی سال 89 به کلاس اول میره بعضی وقتها با خودم فکر می کنم وقتی بزرگ بشه از بیش من بره من باید چیکار کنم یعنی تکتم این کار را میکنه اسم مادر امام رضا را براش انتخاب کردم تکتم یعنی البته به زبان رومی (کهکشان بی انتها ) امسال که به بیش دبستانی رفت تحمل دوریش برام سخت بود ولی چاره دیگری نبود تکتم با به دنیا امدنش ارامش را به من هدیه داد وجودش ارامم میکنه واقعا بچه و مال فتنه هستند فکر اینکه از دستش بدم دیوانم کرده همیشه وقتی باهاش حرف میزنم بهش میگم تو بهترین هدیه خدا به من هستی انوقت میگه خوب میدونم چند بار میگی الان نمیفهمه من چی میگم نه یعنی یه روزی میفهمه شاید ان روز من دیگه نباشم ولی این نوشتها هستن تا ان بفهمه که ارامشش دیوانم کرده میمیرم برای بغل کردنش تکتم همه رنگها را دوست داره غذای مورد علاقش قورمه سبزی وماکارونی خیلی دوست داره چادر سرش کنه ولی من گاهی بهش اجازه میدم همیشه دوست داره موهاش دورش بریزه وتل بزنه ولی من دوست دارم براش ببندم سیدی ارین را دوست داره از کارهای گروهی خوشش میاد من بهش میگم دوست دارم خانم دکتر بشی ولی با شیطنت بچه گانش میگه مامان من دوست دارم نقاش بشم چی کارش کنم دوست داره اینم بگم وقتی مهمان داریم خوب سس درست میکنه شایدم اخرش مثل من یه مامان خوب شد خیلی کار دارم هنوز براش کادو نگرفتم بابایی میگه عروسک نه خودش موتور میخواد اما نمیشه که فعلا باید فکر کنم دیگه دیر وقت همه خوابیدن خدایا اگه این هدیه الهی را از من بگیری من من راضیم به رضای خودت تکتم جان تولدت مبارک امیدوارم عمر با عزت داشته باشی تکتم وجود تو مامان را ارام میکنه همیشه سربلند باشی
22اسفند سی ویکمین سالروز تاسیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی به فرمان امام خمینی است به لطف الهی بنیاد شهید همواره منشاء خدمات فراوانی در رسیدگی به امور خانواده معظم شهدا بوده هم اکنون نیز با مدیریتی انقلابی در مسیر توسعه و تکمیل کارهای ناتمام قدمهای خوبی برداشته اما نکته ای که مسولان بنیاد شهید باید به ان توجه کنند آن است که در دوران مدیریتهای قبلی برخی از عناصر مسئولان این نهاد ذیل عنوان بازسازی گلزارهای شهدا در برخی نقاط کشور اقدام حذف نمادهای حماسی و تابلوها وعکسهای شهدای انقلاب نموده وبا بهره گیری از طرحهای غربی اقدام به نصب سنگهای هم شکل و البته تیره و نازیبا بر روی مزار شهدا نموده وتصویر شهدا را نیز بر روی همان سنگها حک نموده اند این اقدام موجب ان شده که روح معنوی وفرهنگ حماسی موجود در این گلزارها تا حد بسیار زیادی از دست رفته و گلزارهای زیبا ومزین شهدای انقلاب تبدیل به قبرستانی بی روح شود اکنون صرفنظر از اهداف خاص یا بی سلیقگی عوامل این اقدام وبا عنایت به این که این مکانها باید در آینده بعنوان مقصدی مهم در جهت روایتگری دوران حماسه و مقصدی ویژه برای کاروانهای راهیان نور قرار گیرد و با توجه به اهمیت گلزارهای شهدا بعنوان مرکزی مهم در شهرها در جهت احیای گفتمان جهاد وشهادت مسئولان محترم در بنیاد شهید ضمن جلوگیری از این روند بازسازی گلزارهای شهدا را با حفظ و بهینه سازی نمادهای حماسی .اعم از تابلو عکس و...تداوم بخشیده ونگرانی بسیار جدی را که از این بابت در میان خانواده معظم شهدا وجود دارد مرتفع نماید