سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاک

نمیدونم چطوری شروع کنم از کجا بگم وقتی تلفن زنگ خورد بهم گفتن که حسین شهید شده یه لحظه به یاد آنزمانایی افتادم که  به عشق شهادت انگشتر عقیق دست سید از دستش در آمد و میگفت این یه نشانس بچه ها ما شهید میشیم یا آن عهدی که 15 سال پیش تو دوکوهه جلوی شهدا گمنام بستم و سر بندم و گره زدم به عشق شهادت بعد آن دیگه آن خاک من و نخواست چون عهد کردم دفعه بعد که آمدم بر نگردم حاجی میگه آن جنوبی که من رفتم با این جنوب خیلی فرق داره ولی یکی میگفت شلمچه همان شلمچه است  ما فرق کردیم شهادت حسین باعث شد برگردم به آن دوران باورم نمیشه که مریم تنها برادرش را از دست داده باشه باهاش که حرف میزدم نمیدونستم باید تبریک بگم یا تسلیت اما سردار خیلی سخته که ببینی پسر از پدر جلو زده.

 

خدایا هدیه ای که به من دادی را ازم نگیر من صبر زینبی ندارم .

با شهادت حسین غفاری احساس میکنم هنوزم  میشه  پرواز کرد هنوزم میشه نسیم شهادت را احساس کرد مریم جان داغ برادر خیلی سخته اما تو را هم میشناسم میدونم از پسش بر میای این مدال افتخاری که  بر گردن حسین آویخته شده نمیدونم بر گردن ما هم آویخته میشه یا نه شایدم فقط یک آه برامون بمونه .


ارسال شده در توسط خاک

این مدت خیلی شنیدیم که بلاگفا داره وبلاگهای ارزشی را میبنده اما هیچ کس دلیل قانع کننده ای بهم نمیگفت تا اینکه امروز یه مطلبی را جایی خوندم برام جالب بود براتون مینویسم.

بلاگفا توانست با فراهم کردن امکاناتی چون درج آسان تصاویر،پیوندها یا تغییردر رنگ یا اندازه نوشتها،امکان انتخاب و استفاده از طرحهاو قالبهای متنوع برای وبلاگ،امکان درج ادامه مطلب و نمایش متن کامل پست در یک صفحه دیگرو...برای کاربران خود،گوی سبقت را از سایر سرویسهای وبلاگی در کشور بربایدو بالاترین تعداد کاربر را در اختیار گیرد.

مدیریت بلاگفا بدون هیچ محدودیتی،وبلاگهای مختلفی را تحت پوشش فضای سایبری خود قرار داد،به طوریکه با نگاهی گذرا به وبلاگهایی با آدرس بلاگفا به خوبی انواع بلاگها را با دسته بندی مشخص در حوزه های اجتماعی ،علمی،دینی،سیاسی و....مشاهده کرد.

گذشته از وبلاگهایی که دارای مضامین علمی،اسلامی و ارزشی هستند،اما بیشتر وبلاگهای تحت مدیریت بلاگفا،از نوع زرد هستندکه بدون هیچ محدودیت قانونی از سوی بلاگفا،انواع مطالب را در حوزه های مختلف انتشار میدهدکه بعضا با ارزشها و اصول اسلامی مغایرت دارد،بطوریکه رفته رفته چنین وبلاگهایی در اینترنت بیشتر شده و غالب فضاهای وبلاگی بلاگفا را تشکیل میدهد.با توجه به اینکه تعدد چنین وبلاگهایی در سطح فضای مجازی ایران می تواند فرهنگ و اصول و ارزشهای دینی و اجتماعی کشور را مورد تهدید قرار دهد،لذا برای شناخت بیشتر چنین تهدیداتی ،وبلاگهای زردتحت مدیریت بلاگفا را که تعداد آنها به شدت افزایش یافته است در تقسیم بندی ذیل بیان میکنیم:

1 . وبلاگهای مبتذل و سکشوال.

2. وبلاگهای آموزشی غیر مجاز.

3. وبلاگهای سینمایی و هنری ضد ارزشی.

4. وبلاگهای ضد اسلامی.

5. وبلاگهای سیاسی ضد نظام.

6. در این بین لازم ذکر است که بگویم قصد توهین به دوستان خودم که در این فضا مینو یسن را نداشته و مطلب بالا برای اگاهی بیشتر بود .

 

 

 

 


ارسال شده در توسط خاک

 

آمده بودم بگم که مدتی ازتون عذر تقصیر داشته باشم تا ننویسم ولی با دیدن کامنت خصوصیام یادم امد که به یه نفر قول داده بودم مثل کوهی باشم که انعکاس صداش را بشنوه همیشه با خوندن کامنتهاش خنده روی لبم می نشست اما این بار اشک روی صورتم سرازیر شد از تصمیمی که گرفته بودم پشیمان شدم.

کاش هنوزم مثل بچگیامون بودیم که بزرگترین شیطنتمون نقاشی کشیدن روی دیوار بود چقدر راحت ازمون میگذشتن ولی حالا باید بهم التماس کنیم تا از همدیگه بگذریم.

کاش یه جایی بود که می تونستم دلتنگیام را فریاد بزنم ولی حالا میبینم بخاطر تو نمیتونم تو این صفحه هم فریاد بزنم کاش هر چی داشتم به تو میدادم تو هم داداش کوچیک رو به من تا ببینی من هر چی دارم به درد نمیخوره و هم قدر داداش کوچیک را بدونی هر چند تو را بخاطر یه لیوان آب بلند کنه به هر حال زیر قولم نمیزنم امیدی که به امیدم گره خورده را رها نمیکنم و باز میشم همان خاکی که تو دوست داری من پای قولم بخاطر فریاد بی صدای دیروزت می ایستم و به زودی بر میگردم.

از دوستان معذرت میخوام این پست مخصوص کسی که کامنتش تو اوج دلتنگی آرومم کرد پس میخوام برای آن باقی بمونه ازت ممنونم .


ارسال شده در توسط خاک

 

ماه رمضان امسال یکم با ماه رمضان های سالهای پیش برام فرق میکنه هر سال یه چند روزی را روزه میگرفتم بعد ناراحتی معده به سراغم میومد ولی امسال از همین اول ماه خدا داره حسابی امتحانم میکنه منم که از رو نمیرم روز دوم ماه رفتیم منزل یکی از دوستان وبلاگی در اطراف تهران راه دور بود اما حاجی بخاطر من قبول زحمت کرد باید بهش بگم  ممنون ممنون ممنون .

وقتی رسیدیم نزدیک افطار بود یه امامزاده نزدیک منزلشون بود که پیشنهاد دادن هم بریم زیارت هم سر مزار شهدا حاضر بشیم چند باری میخواستیم بریم منزلشون اما قسمت نمیشد بعضی وقتها بنده باید به رضای خدا راضی بشه فکر میکنم خدا انقدر رفتن ما را به تا خیر انداخت تا به این ماه مبارک وصل بشه ما موقع استجابت دعا سر مزار شهدا گرانقدری حاضر بشیم که امیدوارم آنها هم دوست داشتن ما را ببینن  نماز را در امامزاده خوندیم بعضی وقتها آدمیزاد دلشو به یه نشونهایی خوش میکنه که با دیدن آن نشانها میفهمه خدا هنوزم دوسش داره و فراموشش نکرده .

در آخر مثل همیشه خدایا من را به حال خودم وا مگذار کمکم کن در همه جا نور تو توی قلبم روشن بشه وازت غافل نشم خودت خوب میدونی که من بهت وابستم اگه یه لحظه ازم جدا بشی میفهمم  زود تنبیهم میکنی زود راضیم میکنی پس تنهام نزار میدونم که دلت برام تنگ میشه میدونی که من دوست دارم بیام پیشت ولی نمیتونم خودم بیام پس تو یه کاری بکن که این همه فاصله برای همیشه کم بشه توی این ماه مبارک سعی میکنم بنده خوبی بشم تا شبهای قدر دلت برام تنگ بشه و بگی برید این بنده من و بیارید پیشم من به تو امید بستم ای مهربانترین مهربانها .

خداوندا دلم در خواب گرد است

  شب او را امید اختری نیست

   مرا در دل هراس از مرگ تن نیست

    من از دلمردگیها بیمناکم

   که بی دل زنده ماندن کار من نیست.


ارسال شده در توسط خاک

داریم نزدیک سالگرد عزیزی میشیم که سال 62 بخاطر دفاع از آب و خاک به جبهه رفت و من هیچوقت ندیدمش خیلی وقتها دلم میگیره که چرا بین ما نیست دلم بهانه میگیره بهانه زمینی می گیره وقتی همه دور هم جمع هستیم و یهو یکی میگه زن داداش دلم می ریزه بغض گلوم را فشار میده اشک توی چشمام جا خوش میکنه ولی اجازه سرازیر شدن را بهش نمیدم .

من از محبتهای اطرافیان توی این دنیا هیچی کم ندارم ولی کاش یکی بود که من را زن داداش صدا میکرد . طنین این صدا که یکی هم به من زن داداش بگه برای همیشه روی دلم سنگینی میکنه تا حالا اینطوری با هات حرف نزده بودم جز وقتی که سر مزارتم آنم وقتی بغض نشکفته حاجی را میدیدم که هیچوقت نمی ترکه از حرف زدن پشیمان میشدم میگفتم تو نمیخوای این بغض را بشکنی ریز ریز اشکاش سر مزارت آبم میکنه نمی دونم اگه بودی بودنت را مثل بقیه حس میکردم یا نه ؟

ولی همیشه به خودم میگم کاش آن موقع که همه گیج عظمت قیامتن و به حال خودشون نیستن یکی از دور با صدای بلند بهم بگه زن داداش ...

قسمت مباد آن که به فتوای نان و نام

مشغول آب و دانه بگردد کبوترم

ای آسمانیان که زمین جایتان نبود

مانده است خاطرات شما لای دفترم

باشد حرام شیر حلالی که خورده ام

روزی اگر زخون شما ساده بگذریم.

 


ارسال شده در توسط خاک
<      1   2   3   4   5      >