دلخوش میکنم به رد پاهایم آنجا که میدانم حتما شما حضور دارید میدانم که بعد این همه سال ردی از پاهایم باقی نمانده اما من دلخوش میکنم به رد پاهایم در بیابان عرفه ...
به اعتبار آمدنت دعای عرفه را خواندم با تمام اظطراب مبادا که نباشی اما شما حضور دارید و من بوی خاک شدنم را با تمام وجود احساس میکنم ...
میدانم هیچ ندارم که لایق سربازی شما باشد اما من به همان رد پاها دلخوش میکنم ...
به گمنامی حضور ...
به دل دل زدنهای دل برای دیدن رویتان ...
اینکه هر عرفه امید میبندم به بوی سیب به بوی نرگس...
انقدرها هم بد نیستم میدانم که میدانی من تمام سعیم را برای با شما بودن میکنم ...
بگذار این عرفه چشمانم لایق دیدارت شود ...
آقای دلهای مضطر...