انسان از بدو تولد در معرض امتحانهای الهی و باید وایستگیهایی دنیایی را رها کنه چه حکمتی در این وابسته شدن و بعد ترک وابستگی هست اینکه شاید تمرین بندگی میکنیم .
امروز برای طهورا روز خیلی سختی و همینطور روزهای دیگه سایه اشک تکتم برای تمام هجاهای این دنیا که بی تو بمونه کافیه ...
برای دخترم فقط دعا میکنم چون میدونم فقط خداست که میتونه کمکش کنه ...
با تمام گریه هات گریه ...
با تمام زجرت زجر میکشم فقط از خدا برات سلامتی میخوام.
اینکه آخرش از همه ما فقط یه سنگ سرد باقی میمونه واقعیت دنیای حقیقی ما آدمهاست .
دلم برای سنگ مزارتون برای صورتم که یخ میکنه برای بغضی که قورت میدم برای نگاهی که شرم میکنه نگاهتون کنه برای نفسی که به شماره می افته برای هق هقی که چارش دیدن رنگ آسمان خداست تنگه ...
حسوریم میشه به خاک...
به خاک سنگ مزارتون که حتی نمیتونم بشورمش ...
شاید یه زمانی منم همسایه شما شدم همسایه دیوار به دیوار ...
میدونم انقدر خوب نیستم که همسایه شما بشم اما شاید خدا به نگاهی منم بخره ...
دلتنگم ...همین...
واقعیت اینکه در این دنیای 0و1 روح آدمهاست که با هم ارتباط برقرار میکنه نه جسم.
مراقب باشیم خوراکی که برای روحمون آماده میکنیم 0 و 1 نباشه .
مراقب باشیم شیفته خلا روحی انسانهای این فضا نشیم.
همه آدمهایی که اینجا هستن ممکن مثل شما فکر نکنن برای خیلیها شما حکم ابزار را دارید .
وقتی وسعت دیدتون فقط در حد این فضا باشه خیلی زود روحتون خسته میشه دلتون پزمرده پس اگر اخلاق مجازی ندارید بهتر اصلا وارد این فضا نشید.
.................
امروز این جملات را جایی بکار بردم امیدوارم از فضای مجازی نترسیده باشن .
همین ساده...
چند وقت پیش خیلی اتفاقی از مزار شهیدی رد شدم که نوشته شده بود مدافع حرم انقدر حالم بد بود و تو حالو هوای خودم بودم که گذر کردم چند ثانیه بعد به خودم که آمدم از عنوانش تعجب کردم برگشتم به دلیل جمع شدن دوستانش نتونستم سر مزارشون برم دل سپردم به دفعه بعد و سنگ مزار حسین ...
دیروز که نیت رفتن کردم باز سر مزارش خیلی شلوغ بود و فقط با حسرت از کنار مزارش رد شدم و باز دلخوش کردم به سنگ مزار حسین ...
توی راه ناخوداگاه دلم لرزید یاد بهونه قشنگ زندگیم افتادم با خودم زمزمه کردم واقعا آدمهایی مثل نسل حاج ابوالفضل پیدا میشن که تمام بهونه های خاکی زندگیشون را رها کنند و فکر پرواز باشن فکر اینکه عاقبتی چون شهدا داشته باشن ...غبطه میخورم به همه کسانی که دل کندن از خاک تا شرمنده ارباب بی کفن نشن...
خدایا خیلی وقت بود برات ننوشته بودم دلت برای بهونه های خاکیم تنگ شده بود نه...میدونم.
پارسال فقط تا اربعین مشکی پوشیدم ...امسال تا آخر صفر ...اما خدا خواست که مشکی همچنان تنم باشه تا وقتی که روی سنگ مزارت بنویسن ...
هیچوقت نشد که برای شما چیزی بنویسم ولی دلم خوشه به لحظه ای که صدام کنید زن داداش...