سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاک

دفتر مشق من دیروز خط خورد ...

به دایی قول دادم...

دوباره بنویسم ...

تا جایزه ام این باشد...

مرا پیش فرشتها ببرد.


ارسال شده در توسط خاک

دلخوش میکنم به رد پاهایم آنجا که میدانم حتما شما حضور دارید میدانم که بعد این همه سال ردی از پاهایم باقی نمانده اما من دلخوش میکنم به رد پاهایم در بیابان عرفه ...

به اعتبار آمدنت دعای عرفه را خواندم با تمام اظطراب مبادا که نباشی اما شما حضور دارید و من بوی خاک شدنم را با تمام وجود احساس میکنم ...

میدانم هیچ ندارم که لایق سربازی شما باشد اما من به همان رد پاها دلخوش میکنم ...

به گمنامی حضور ...

به دل دل زدنهای دل برای دیدن رویتان ...

اینکه هر عرفه امید میبندم به بوی سیب به بوی نرگس...

انقدرها هم بد نیستم میدانم که میدانی من تمام سعیم را برای با شما بودن میکنم ...

بگذار این عرفه چشمانم لایق دیدارت شود ...

آقای دلهای مضطر...


ارسال شده در توسط خاک

از منزل شهدا سیب هدیه میگیرم آنانکه رفتند بوی  سیب عطر حضور حسین را استشمام کردن از مادر شهید احمدی روشن سیب خواستم تا عطر حضورش را به دل وعده دهم ...

 


ارسال شده در توسط خاک

گاهی یه زمانی باید استپ کرد برای تفکر اینکه چه کردی و چه میخواهی بکنی ...

نگاهی به گذشته و به آینده ...


ارسال شده در توسط خاک

عازم سفرم دلم برای با تو بودن تنگ...

دلم برای فرشهای لول شده برای آبخوریا حتی کبوترات تنگ شده ...

برای سنگ مزار حسین ...

اینبار از شما خیلی چیزها میخوام نمیتونم میتونم به زبان بیارم یا نه .بازم صبر میکنم برای تمام با تو بودنهای بی تو ...

 زائری بارانینم آقا به دادم میرسی....


ارسال شده در توسط خاک
<      1   2   3      >