خداوندا دستانم را بنگر تهی است از هر آنچه تو به من عطا کردی اما نگاهی به دل رنجورم بینداز پر است از عشق تو پس به دل رنجورم امید را از من نگیر بگذار برق امید را در چشمان همسفرم ببینم…
آمین یا ربالعالمین…
همسفر من منتظر نگاههای پر مهر تو هستم تا بازگردی منتظر باران چشمهایت که همیشه بیابان دلم را طراوتی میبخشید …بمان برای بودنم …بمان…
وقتی فکر میکنی باید باشی تا وجودت آرامش کنه یه حسی میگه نباید باشی تا آرام بگیره ...
به بعضی از دوستان یه عذر خواهی بدهکارم همیشه فرصت برای ماندن نیست گاهی خیلی زود دیر میشه که خودشون میدونن اگه فرصت نبود حلالم کنید ممنون...
به بعضی از دوستان هم مثل داداش مهدی و یه بنده خدا و شقایق یه تشکر بدهکارم بابت کمک کردن برای بودنم برای دوباره نوشتنم برای اینکه خودشون میدونن چه لطفی در حقم کردن و تنهام نزاشتن ...
آبجی کوچیک و شقایق امیدوارم باشم تا نزارم دلتنگیاتونو با کسی که میگه محرمتون قسمت کنید همشو به خودم بگید به خودم هر چند گاهی اوقات کم میارم اما امید به بودنتون دلگرمم میکنه...
این پست اینطوری شد شرمنده خیلی وقت بود میخواستم بنویسم اما فرصت نمیشد ولی حالا نوشتم ...