اینکه آخرش از همه ما فقط یه سنگ سرد باقی میمونه واقعیت دنیای حقیقی ما آدمهاست .
دلم برای سنگ مزارتون برای صورتم که یخ میکنه برای بغضی که قورت میدم برای نگاهی که شرم میکنه نگاهتون کنه برای نفسی که به شماره می افته برای هق هقی که چارش دیدن رنگ آسمان خداست تنگه ...
حسوریم میشه به خاک...
به خاک سنگ مزارتون که حتی نمیتونم بشورمش ...
شاید یه زمانی منم همسایه شما شدم همسایه دیوار به دیوار ...
میدونم انقدر خوب نیستم که همسایه شما بشم اما شاید خدا به نگاهی منم بخره ...
دلتنگم ...همین...