سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاک

 

زن که باشی ترسهای کوچکی داری.

از کوچه های بلند از غروب های خلوت

از خیابانهای بدون عابر میترسی

زن که باشی عاقبت یک جایی ...یک وقتی..دلت اهلی کسی میشود ...

تو میمانی و دلتنگیهایت

سراسیمه میشوی

دلواپس میشوی

دلبسته میشوی

به اعتبار بودنش

به اعتبار تفاوتش با رهگذرهای دگر

دست خودت نیست

گاهی دوست داری تکیه بدهی ...پناه ببری...

دست خودت نیست

اما نیست که باشد پس گاهی رهایش میکنی و پشت سرش آب می ریزی

و قناعت میکنی به رویای حضورش

دست خودت نیست

زن که باشی تمام دیوانگی های عالم را میفهمی!


ارسال شده در توسط خاک