دیشب وقتی تمام دلهرهایت را جستجو کردم آرام گفتی تمام دلتنگیهایش را برایم بازگو کرد ...
دلم برای تمامی دلتنگیهایم که برادری ندارد سوخت ...
دلم برای تمام نفسهایی که بی برادر کشیدم سوخت ...
دلم برای تمام بغضهایی که نشکست سوخت ...
دلم برای همه اشکهایی که هق هق شد سوخت ...
اما همیشه همه امیدم در بودن توست ...همه بودنم در بودن توست ...باز خدا را شاکرم که با تمام نبودنها قامتی در کنار ایستاده که همه نبودنها را حس نمیکنم ...
خدایا ...آنگاه که فکر میکنم مرا میبینی و یاریم میکنی مست بودنت میشوم ...غرور تمام وجودم را میگیرد ...به خود میگویم که تو هستی من تو را دارم با تمام ناتوانیم ...
خدایا ...دستانم و دیدگانم فقط به سوی تو دراز است مرا دریاب ای بی نهایت هستی ...
مرا دریاب که تمام بودنم را در بودن با تو خلاصه میکنم ...
این وجود را از من بپذیر که بی تو هیچ است تو به این خاک بی ارزش ارزش دادی پس مراقبم باش تا خاک بودنم را خاک بمانم ...
ای بی نهایت هستی مرا دریاب...