واي لاله بگو چي ديدم؟؟؟يه لاله واژگون از نزديك....خيلي قشنگ بود...عين لاله من...واي نزديك بود بميرم...عكسشو گرفتم....
مهندسي كه باهامون بود يه داستان قشنگ تعريف كرد...
گفت:وقتي سياوش كشته شدتوي اون دشتي كه بود يه گل لاله بوده بخاطر مظلوميته سياوش خم شده و اشك ريخته...واسه اينه كه لاله واژگون صبح ها شبنم ميده....اگه واقعيت هم نداشته باشه اين ماجرا من يكي كه كلي تحت تاثير قرار گرفتم...