اعوذبالله من النفسي
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدالله رب العالمين من کل النعمه و استغفر الله الذي من کل ذنب و اتوب اليه و قالو انالله وانااليه راجعون
السلام عليک يا آل الله ارواحناله لک الفدا.....يا اهل البيت النبوه ....
هديه ي حسينيه ي ققنوس کرببلا
سلام و ادب محضر يکايک بزرگواران ؛خواهران گرامي و برادران عزيزم
ماه مبارک رجب المرجب فرا رسيد!
ماهي که اولين روزش باقريست!
سومينش نقويست!
دهمينش تقويست!
سيزدهمينش علويست!
نيمه اش زينبيست!
و بيست و هفتمينش محمديست!
ان شاالله به فضل بلند پروردگار متعال و خارج از هر عُجب و تظاهر و منييتي و هرگناهي!!!
اولين حاجت خود را فرج امور مولايمان؛حضرت صاحب الامر ؛اباصالح المهدي جان؛
ارواحناله لک الفدا قرار دهيم و براي آنکه قلب مولايمان از ما در درگاه پروردگار احديت
رضاي مرضي گردد؛براي امور اسلام عزيز و يکايک مومنين و مومنات و منتظران حضرتشان در اين ايام الهي
دعاي مستمر داشته باشيم؛تا موجبات رضاي پروردگار عالم ؛جل و اعلي فراهم گردد؛
و دفع بلاياي ارضي و سماوي از وجود نازنين مولايمان در هرجاي عالم که تشريف دارند
گرددو محبين و شيعيان حضرتشان را در اقصاء نقاط عالم محفوظ بمانند...
ان شاالله تعالي.....
اللهم صل علي محمد وآل محمد وعجل فرجهم
اميد است که قدرمان دهند به قدر مولايمان! ...آمين يارب العالمين
اللهم عجل لوليک الفرج
التماس دعاي عهد و فرج مولايمان اباصالح المهدي جان را فراموش نکنيم...
العبد ,مجنون الحسين جان

سلام و ادب

بسم الله الرحمن الرحيم
سلام عليکم....
تقديم به شما گرامييان
از سوي حسينيه ي ققنوس کربلا
خوشبخت باشيدوشيرين کام ان شاالله و از ياران مولايمان اباصالح المهدي ارواحناله لک الفدا
دل مولاجانمان را با خوشبختي و مهرباني خويش با خانواده و وفاداري به همسر و اهل خود شاد کنيد
براي خوشبختي همديگر بسيار دعا کنيد.
رضاي مولايمان رضاي خداست!
اميداست آن سرورعالم؛از همه ي ما در اين صبح جمعه ي الهي راضي شود.
اميدوارم هرگز يک تار موي از سر مَحْرَمِتان به نامحرمان دنيا نفروشيد.
حلال خدا را حرام نکنيد و حرام خدا را حلال نشماريد....
آمين يارب العالمين
زندگي به سبک شهدا!!!
«مي‌برم با خانم و بچه‌ها بخوريم»
جعبه شيريني رو جلو بردم و تعارف کردم. يکي برداشت و گفت: مي‌توانم يکي ديگر هم بردارم؟
گفتم : البته اين حرفا چيه؟ سيد يک شيريني ديگر هم برداشت.
هر جا که غذاي خوشمزه يا شيريني يا شکلاتي تعارفش مي‌کردند، بر مي‌داشت اما نمي‌خورد. مي‌گفت: «مي‌برم تا با خانم و بچه‌ها با هم بخوريم.»
به ما هم توصيه مي‌کرد که اين خيلي موثر است آدم شيريني‌هاي زندگي‌اش را با خانواده‌اش تقسيم کند.
شايد براي همين هم هميشه در خانه نماز را به جماعت مي‌خواند.
پي نوشت:
برداشتي از کتاب مجموعه خاطرات شهيدسيد مرتضي آويني
التماس دعاي عهد وفرج مولايمان را فراموش نکنيم.....

بسم الله الرحمن الرحيم
سلام دارم محضر همه ي بزرگواران و ياران حسينيه ي ققنوس کربلا
هديه اي تقديم به محضرتان ؛ان شاالله که در نشرش کوشا باشيد....
در هرکجا هستيد !
اگر مدير هستيد!
اگر مربي و معلم واستاد و حاج فلاني و ورزشکار ونويسنده و شاعر و هر کسب و کار را داريد....
اگر بنده ي خدا هستيد!
اگر خود را خادم و پاي رکاب مولايمان حجت خدا مي دانيد!
خواهشمندم براي رضاي خدا اين روايت تاثير گذاررا چاپ کنيد وبه دست همه جامعه برسانيد!
جامعه اي که خالي از فرمان حضرات آل الله ارواحناله لک الفدا باشد وکسي به فرامين آن بزرگواران
توجه واقعي نداشته باشد!به انحطاط و خودپرستي ها و گناهان بزرگ خواهد پيوست!
با توجه به باطن فرمايشات حضرات آل الله ارواحناله لک الفدا،بايد مولايمان امام زمان ارواحناله لک الفدا را ياري نمائيم.ان شاالله

****(هرگز كسى را كوچك نشماريم !!!!)****

على بن يقطين از بزرگان صحابه و مورد توجه امام موسى بن جعفر (ع) و وزير مقتدر هارون الرشيد بود. روزى ابراهيم جمال (ساربان ) خواست به حضور وى برسد. على بن يقطين اجازه نداد. در همان سال على بن يقطين براى زيارت خانه خدا به سوى مكه حركت كرد و خواست در مدينه خدمت موسى بن جعفر(ع) برسد. حضرت روز اول به او اجازه ملاقات نداد.

روز دوم محضر امام(ع) رسيد. عرض كرد: آقا! تقصير من چيست كه اجازه ديدار نمى دهى ؟

حضرت فرمود: به تو اجازه ملاقات ندادم ، به خاطر اينكه تو برادرت ابراهيم جمال را كه به درگاه تو آمده و تو به عنوان اينكه او ساربان و تو وزير هستى اجازه ملاقات ندادى . خداوند حج تو را قبول نمى كند مگر اينكه ابراهيم را از خود، راضى كنى .

مى گويد عرض كردم : مولاى من ! ابراهيم را چگونه ملاقات كنم در حاليكه من در مدينه ام و او در كوفه است . امام(ع) فرمود: هنگامى كه شب فرا رسيد، تنها به قبرستان بقيع برو، بدون اينكه كسى از غلامان و اطرافيان بفهمد. در آنجا شترى زين كرده و آماده خواهى ديد. سوار بر آن مى شوى و تو را به كوفه مى رساند.

على بن يقطين به قبرستان بقيع رفت . سوار بر آن شتر شد. طولى نكشيد در كوفه مقابل در خانه ابراهيم پياده شد. درب خانه را كوبيده و گفت : من على بن يقطين هستم .
ابراهيم از درون خانه صدا زد: على بن يقطين ، وزير هارون ، در خانه من چه كار دارد؟
على گفت : مشكل مهمى دارم .

ابراهيم در را باز نمى كرد. او را قسم داد در را باز كند. همين كه در باز شد، داخل اتاق شد. به التماس افتاد و گفت : ابراهيم ! مولايم امام موسى بن جعفر مرا نمى پذيرد، مگر اينكه تو از تقصير من بگذرى و مرا ببخشى .

ابراهيم گفت : خدا تو را ببخشد.
وزير به اين رضايت قانع نشد. صورت بر زمين گذاشت . ابراهيم را قسم داد تا قدم روى صورت او بگذارد؛ ولى ابراهيم به اين عمل حاضر نشد. مرتبه دوم او را قسم داد. وى قبول نمود، پا به صورت وزير گذاشت . در آن لحظه اى كه ابراهيم پاى خود را روى صورت على بن يقطين گذاشته بود، على مى گفت : خدايا! شاهد باش .
سپس از منزل بيرون آمد. سوار بر شتر شد و در همان شب ، شتر را بر در خانه امام در مدينه خواباند و اجازه خواست وارد شود. امام اين دفعه اجازه داد و او را پذيرفت .
پي نوشت :
بحار: ج 48،ص 85.
التماس دعاي عهد و فرج مولايمان ان شاالله
اميدوارم شمابزرگواران ازکساني باشيدکه فوج فوج به ياري حضرت اباصالح المهدي جان خواهيد شتافت.

بسم رب الحي ارواحناله لک الفدا
سلام وادب محضر خواهر خوب و بزرگوارم خاک
عرض تبريک وتهييت دارم محضر شما اين ميلاد بهاري را
ان شاالله به نور امام حي و حاضر ؛در پرتو خاصه ي حضرتشان
بهترين سالهاي عمر را سپري کنيد و دلتان پر از نور خدايي باشد
عمرتان طولاني باشد و مستدام و اميداست در صحت وسلامت
کامل از ياران بي بديل حضرتشان واقع شويد و هرگز در راه و کوره راه
زندگي هرگز غمي به دلتان راه نيابد....
سايه نورانيتان مستدام بر سر فرزند و خانواده و همسر دلبنداتان
يازهرا ارواحناله لک الفدا
تولدتان مبارک خواهرم بانوي ارديبهشت
التماس دعاي عهد وفرج مولايمان اباصالح جان ان شاالله