حجت الاسلام علی ابوالحسنی مشهور به منذر از نویسندگان پرکار و فعال حوزوی بر اثر عارضه قلبی درگذشت.
وی که از نویسندگان و محققان فعال حوزودی بود در سال 1334 در تهران متولد شد و پس از گذراندن تحصیلات کلاسیک و ورود به دانشگاه، با تشویق اطرافیان خود تحصیلات حوزوی را برای فعالیت های علمی خود برگزید.
حجت الاسلام ابوالحسنی پس از ورود به قم در مدرسه حقانى که در آن زمان تحت مدیریت شهید آیة الله قدوسى قرار داشت، به تحصیل مشغول شد و پس از مدت کوتاهى، بطور آزاد در حوزه علمیه قم به ادامه تحصیل پرداخت. او در قم از محضر اساتید به نامی بهره برد، استادانی چون حضرات آقایان: مدرس افغانى و موسوى گرگانى )ادبیات(، اعتمادى، راستى کاشانى، دوزدوزانى، جلال طاهرشمس گلپایگانى، موسوى تهرانى و سید على محقق داماد )اصول فقه(، ستوده و پایانى )مکاسب(، خزعلى و شب زندهدار )تفسیر(، جعفر سبحانى )رجال(، مصباح یزدى )معارف(، شیخ حسین مظاهرى و شیخ جواد کربلایى )اخلاق(، حاج شیخ جواد تبریزى، وحید خراسانى )بترتیب در فقه و اصول(. وی همچنین از برخی از اساتید به صورت غیر رسمى بهره وافر برد که از آن جمله میتوان به آیت الله شیخ حسین لنکرانى در تاریخ، سیاست، تفسیر و ادبیات؛ سید مرتضى عسکرى در تاریخ اسلام و مسایل مربوط به سقیفه؛ سید محمد کاظم قزوینى در معارف اسلامى و ولایت؛ دکتر سید احمد فردید و دکتر رضا داورى اردکانی در غرب شناسی؛ اشاره کرد.
او در همین سالها به صورت پیگیر به تالیف کتاب و تنظیم مقاله در حوزههای مختلف فرهنگ اسلامی و تاریخ ایران و جهان پرداخت و در کارنامه علمی و حرفهای او آثار ارزشمندی به چشم میخورد. نگاهى به اصل ولایت فقیه، میعاد با استاد مطهرى شهید راه تطهیر سیماى فرهنگ اسلامى از زنگار غرب زدگى و شرق زدگى، تحلیلى از نقش سه گانه شهید شیخ فضل الله نورى در نهضت تحریم تنباکو، تراز سیاست؛ جلوههایى از سیاست و مدیریت شیخ انصارى، سیاهپوشى در سوگ ائمه نور (ع)، ریشههاى تاریخى و مبانى فقهى از جمله آثار به جای مانده از این محقق و نویسنده است.
توضیح:
بعضی آدمهای بزرگ گمنام زندگی می کنند و گمنام می میرند ...برای عرض تسلیت خدمت دوست عزیزم
باران روی گونه هایم می غلتید تا نگاه خیره رهگذران را از صورت خیس بارانیم دور کند ...گفتم ای باران چه به موقع باریدی ... دیگر تاب نگاه های سنگین را نداشتم ... چه خوب شد نگاه بارانیم با باران نگاهت یکی شد ...
وقتی داری تو جاده زندگی قد میزنی وقتی سنگی جلوی پاهات که نمیتونی تکونش بدی ...
حتی گاهی با خودت فکر میکنی همون کار ساده ای که قبلا انجام میدادی را توان انجامش را نداری یه جورایی تو خودت میشکنی ...
تو این لحظات فقط همیشه یاد تو هستم خداااا...
دلم میخواد بتونم موهات را شانه کنم تا آخر دنیا ...
شبها برات قصه بخونم ...
وقتی میگم ضربان قلبمی میدونم که باور داری ...
میخوام وقتی بیرون میریم بازم با هم سر لباس پوشیدن بحث کنیم ...
تو تنهاییام به خودم میگم من طاقت همه چی را دارم اما طاقت تنهایی تو را ندارم اینکه فکر کنم یه روزی تو تنها بشی ...
اینکه اشک تو چشمات حلقه ببنده دیوانم میکنه ...
اینا فکرای منه که خیلیهاشو نمیتونم بگم برات مینویسم میدونم دوست داری برات نامه بنویسم پس برات نامه مینویسم تا بخونیش ...
دغدغه های من تمامی نداره این انگاری راز زندگی دنیاست که انسان باید رنج بکشه تا هیچوقت نتونه خدا را فراموش کنه ...
تکتم تو هم خدا را فراموش نکن هیچوقت هیچوقت ...
مراقب تنهاییات باش میدونم که خدا مراقبت ...