سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاک

ربان ایما و اشاره که هیچ من نبض چشمان تو را در خواب میفهم م.


ارسال شده در توسط خاک

وقتی تو کوچه پس کوچه های شهری غریب فرسنگها فاصله با خاک وطنت قدم میزنی به هر بهانه دلتنگی به برگهای خزانش سری میزنی صدای خش خش برگها با خش خش برگهای وطنت فرق داره

صداش از جنس دلتنگی نیست وقتی دنیا رنگارنگ میشه جای بعضی بهانه ها رو میشه با هم عوض کرد.

اینجا جنس دلتنگیها فرق داره...

دلتنگ صدا ...

گاهی حتی دلتنگ اسم ...

گاهی روح توان نداره گاهی جسم ...

لرزش دستام روی صورتت تو خیال جرات خیالم ندارم...

بی بهانه ترین بهانه خاک دلتنگ نبودن و بودن ...

.گاهی تمنای بودنم گاهی تمنای نبودن...

همیشه نبودن را بهانه بودن کردی اما توان بودن ندارم...

بهانه دلتنگی نفس کشیدن حتی نوشتن ...


ارسال شده در توسط خاک

سلام :
روزها از پی هم میگذرند چه با شماچه بی شما...
زندگی گردش ثانیه هاست که یاد با هم بودنها کندترش میکنه دلبستگیها با عث میشه به مرگ فکر نکنم اما مرگ هدیه خداوند که واقعیت زندگی بشر کاش فراسوی این دنیا بی هول و ولا دستانت را حس کنم که بودنم را تمنا کند ...

مسافر بهترین دوراهی دنیام انجا که میمانی سراغ ماه بروی یا خورشید...

کاش مهمان شما شوم ارباب تا ابد ...


ارسال شده در توسط خاک

بار سفر بسته بودم نگاهی به کوله بارم انداختم دیدم پر ار مارکهای متفاوت گفتم چه بهتر رها کنم خویشتن خود را از هر چه سنگینی سفر نور رفتن دل همراه میخواهد و بس...

همه را به دنیا بخشیدم ...

سفر من اما در هیچ جای نقشه نبود ...

شش سالی میشود در این ایستگاه توقف کردم ایستگاه خاک وبلاگ خاک...

خسته ام خسته چقدر شکسته ام حال که سفر پیش آمده سفری از جنس نور این وبلاگ را هم بخشیدم به دنیا ...

من و شما فقط معنای یک جمله را به یادگار میبریم از این وبلاگ...

دنیا برای مردم دنیا من تو را به آسمان بخشیدم ...

.................

 


ارسال شده در توسط خاک

این پست با تاخیر مینویسم تکتم دخترم فقط میخواستم بدونی بر خلاف دیگران مادرت برای روز مادر ازت چی میخواد البته از هدیه شما ممنونم اما من از شما فقط روح با خدا بودن میخوام ...

قرار من با شما تا روز مادر سال 95 که سعی کنید یک لحظه هم بی وضو نباشید شاید به ظاهر هدیه ارزان قیمتی باشه اما میدونم که شما میدونید که برای من ارزش بسیار داره و من یقین دارم که شما از عهده این خواسته هم مثل بقیه خواستهای من برمیاید .

چشمام دنبال آب وضویی که زین پس شما غیر برای نماز میگیرید.

دختر من مثل مادرش باید تربیت  بشه .

به دنبال نور چشماتم که همیشه آرامم میکنه .

تکتم از شما بخاطر همیشه بودنت ممنونم از خدا ممنونم .

دلم لک زده برای وضو گرفتنهای گهگاهت که داد منو در میاره وقتی آب میپاشی به درو دیوار ....گیج شدم


ارسال شده در توسط خاک