سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاک

 

آمده بودم بگم که مدتی ازتون عذر تقصیر داشته باشم تا ننویسم ولی با دیدن کامنت خصوصیام یادم امد که به یه نفر قول داده بودم مثل کوهی باشم که انعکاس صداش را بشنوه همیشه با خوندن کامنتهاش خنده روی لبم می نشست اما این بار اشک روی صورتم سرازیر شد از تصمیمی که گرفته بودم پشیمان شدم.

کاش هنوزم مثل بچگیامون بودیم که بزرگترین شیطنتمون نقاشی کشیدن روی دیوار بود چقدر راحت ازمون میگذشتن ولی حالا باید بهم التماس کنیم تا از همدیگه بگذریم.

کاش یه جایی بود که می تونستم دلتنگیام را فریاد بزنم ولی حالا میبینم بخاطر تو نمیتونم تو این صفحه هم فریاد بزنم کاش هر چی داشتم به تو میدادم تو هم داداش کوچیک رو به من تا ببینی من هر چی دارم به درد نمیخوره و هم قدر داداش کوچیک را بدونی هر چند تو را بخاطر یه لیوان آب بلند کنه به هر حال زیر قولم نمیزنم امیدی که به امیدم گره خورده را رها نمیکنم و باز میشم همان خاکی که تو دوست داری من پای قولم بخاطر فریاد بی صدای دیروزت می ایستم و به زودی بر میگردم.

از دوستان معذرت میخوام این پست مخصوص کسی که کامنتش تو اوج دلتنگی آرومم کرد پس میخوام برای آن باقی بمونه ازت ممنونم .


ارسال شده در توسط خاک