سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاک

چند وقت پیش خیلی اتفاقی از مزار شهیدی رد شدم که نوشته شده بود مدافع حرم  انقدر حالم بد بود و تو حالو هوای خودم بودم که گذر کردم  چند ثانیه بعد به خودم که آمدم از عنوانش تعجب کردم برگشتم به دلیل جمع شدن دوستانش نتونستم سر مزارشون برم دل سپردم به دفعه بعد و سنگ مزار حسین ...

دیروز که نیت رفتن کردم باز سر مزارش خیلی شلوغ بود و فقط با حسرت از کنار مزارش رد شدم و باز دلخوش کردم به سنگ مزار حسین ...

توی راه ناخوداگاه دلم لرزید یاد بهونه قشنگ زندگیم افتادم با خودم زمزمه کردم واقعا آدمهایی مثل نسل حاج ابوالفضل پیدا میشن که تمام بهونه های خاکی زندگیشون را رها کنند و فکر پرواز باشن فکر اینکه عاقبتی چون شهدا داشته باشن ...غبطه میخورم به همه کسانی که دل کندن از خاک تا شرمنده ارباب بی کفن نشن...

خدایا خیلی وقت بود برات ننوشته بودم دلت برای بهونه های خاکیم تنگ شده بود نه...میدونم.

 

پارسال فقط تا اربعین مشکی پوشیدم ...امسال تا آخر صفر ...اما خدا خواست که مشکی همچنان تنم باشه تا وقتی که روی سنگ مزارت بنویسن ...

هیچوقت نشد که برای شما چیزی بنویسم ولی دلم خوشه به لحظه ای که صدام کنید زن داداش...


ارسال شده در توسط خاک