سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاک

صدای باران ...باران
خدای من روز عرفه چرا همیشه باران میاد ...میخوای بگی آماده بشید میخوام تطهیرتون بدم ...
رفتم کنار پنجره صورتم را گرفتم بیرون تا خیس بشم ...خیس باران ...خیس دلتنگی ...
وقتی حس میکنم که شاید منم امسال باید آنجا میبودم یه حال بدی میشم ...
خیس لحظه های با تو بودن ...
خیس ناله های از یاد رفته ...
خیس دلهای خسته...
خدایا ...دلتنگتم ...
خدایا ...خیلی وقتها که تنهام به این فکر میکنم که گفتی من عاشق بنده هامم اما این عشق برای من کافی نیست ...
دلتنگ لحظه های با تو بودنم ...
هر سال که عرفه میرسه با خودم میگم امروز بوی خاک بارون زده میدم ...
امروز منو میخری ...
تا دیگه صدای نوای حاجی را نشنوم که همش میگه میکشی مرا حسین ...
امسال شش گوشه را زیارت کردم ...دلم یه جور دیگه عرفه میخواد ...
همه آرزوی یه نوکر اینکه اربابش دستی از لطف روی شونهاش بزاره و جداش کنه پس این لطف کی شامل من میشه ...
با دیدن شش گوشه ...تحمل عاشورا برام سخته ...
میخوام خاک باران زده شما باشم ...
مرا دریاب ای...
ای بی نهایت هستی ...

مرا دریاب...


ارسال شده در توسط خاک