سلام همسنگريبا پست" راي اکثريت عجب داستانيست به روزم "منتظر نظرات شما هستم.يا مهدي ادرکنيتازنده ايم رزمنده ايم.............................................................
«زمان بادي است كه مي وزد؛ هم هست و هم نيست و آنان را كه ريشه در خاك استوار دارند از طوفان هراسي نيست.» آويني
سلام به خاك عزيز
اين آقاهه يا خانومرو نمي شناسم كه اينا را گفته اما همون قضا و قدر دين خودمونه بعضي از ماها دوست داريم صحبتهاي آدماي مختلف را بشنويم اين هم خوبه هم بد خوب از اين نظر كه مي فهميم همون چيزايي كه اينا گفتن خوشگل و قشنگترشو خدا تو قرآنش گفته اگر طالب باشيم دوم اينكه ممكنه باعث دوري ما از منبع فيض شويم ولي قطعا شما اين طور نيستيد به هرحال آرزوي توفيق دارم براتون ان شا الله زندگي هميشه وفق مراد شما و مرضي امام زمان باشد.
------------------------------------
مشكل گمنام در كامنت گزاري براي شما ممكنه به علت اين باشد كه با موزيلا وارد مي شوند گمنام با اكسپلوره امتحان كنيد
کاش باران بباردو در آتشي نسوزد.
من آپمقسمت آخر (نتيجه):واقعي > عشق > مجازي[قلب]
منتظر استقبال بي نظير و حضور گرمتان هستم
در پناه حق باشيد[گل][لبخند]
سلام. شرمنده واقعاً ، اين روزا سرم بسيار شلوغه و براي همين وقت نمي کنم به وبلاگ برسم.
در مورد اين مطلبتون هم بايد بگم که تا شقايق هست ، زندگي بايد. البته نفهميدم چه ربطي داشت. شايد هم داشت ...
خوشحال ميشم که پاسخ شما به موضوعي که فرموديد رو بخونم.
موفق باشيد.
يا علي مدد
سلام
چه عكساي قشنگي....هيچم ترسناك نبودن....فقط اين كلاه كدوم ادم كله گنده اي بوده كرديد سر اين ادم برفي....عينك مامان هم كه روي سر ادم برفيه....
خيلي قشنگ بود....ممنون
واي لاله تو رو خدا همون دوتا كلمه بود بهم ياد دادي ...يكاري كن از يادم بره...
موجود فضولي نبودم.....خدا منو ببخشه....غلط كردم....اي خدا....
فكر نمودم....البته خودت مي دوني كه من فكرم درچه حد بالاييه.....
بايد بگم زورم به خدا كه نمي رسه.....دستم هم بهش نمي رسه...كه دق دليم(نمي دونم املاش درسته يا نه؟مامانم رفته كلاس نيست ازش بپرسم) رو سرش خالي كنم.....اما دستم به بنده هاي خدا كه ميرسه....مگه نه؟؟؟؟ولي فايده نداره چرا كه اگه بخدا مي رسيد بهتر بود....اين بنده هاي خدا از فرشته هاي دربون جهنم هم بدجنس ترن...پس باهاشون كار نداشته باشي بهتره....
حالت سوم اينه كه من بيچاره كه نه دستم بخدا ميرسه...نه زورم به بنده خدا....زورم به خودم كه مي رسه...دستم هم همينطور....يك گوشه پيدا نموده زار زار مي گريوم(لري نوشتم....گريه مي كنم) بعد واسه خدا خط و نشون مي كشم....اشكامو پاك مي كنم ...بخدا ميگم يادت نره چي گفتم......
جداي از اينا شما كه اهل فضل و كمالاتيد....حالا خالي بندي مي كنم و جمله معروف مامان رو براي خودم مي نويسم.......((سر از ما تقدير از خدا...))يعني كه خود خدا هرجور مي خواد كلمون رو بكنه.....
اول بگم اول....
فكركنم بعد جواب ميدم....