سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاک

امروز دلم پی بهانه بود برای گریستن ...

بهانه ای برای پدر عباس ...

بهانه ای برای گاهی بودنو گاهی نبودنت ...

بهانه ای برای حسین ...

دلم باز امروز بهانه زمینی میگیرد ...

برای گفتن کلمه ساده ای مثل برادر ...

برای شنیدن کلمه ساده ای مثل زن داداش...

دلم امروز دلتنگ شماهاست ...

در آخر هر چه گشتم بهانه ای بهتر برای دلم جز نام قشنگ تو پیدا نکردم حسین ...

 


ارسال شده در توسط خاک

در تقاطع دنیا ...

من در تو ...تو در من ...

شکستیم .

ذهن را خالی کردم از بودنهای بی تو ...

جسم را سپردم به بودنهای با تو ...

تا شاید بودنم در نبودنت محو شود ...


ارسال شده در توسط خاک

 

سالها پیش مینوشتم تو سررسید قدیمی که حالا خاک خورده به اسم خاک برای خودم برای پدر ی که بود اما نبود ...برای برادری که روزگار ازم گرفتش ...برای تمام چروکهایی که میدیدم در صورت مادر نمایان میشه ...

تا اینکه تو سفر غرب انس گرفت دلم با سید ...

از آن پس نوشتم براش نوشتمو نوشتم بهم فهموند که باید فقط برای خدا بنویسم ...

این فهموندن برام قیمت گزافی داشت قیمتی که هنوزم دارم تاوانش را میدم البته وقتی میخوای چیز پر قیمتی را بخری باید تاوانم بدی هیچ تاوانی برای دل شکسته من بس نبود ...

جز خدا ...برای تو نوشتم خدا خودت خوب میدونی که فقط برای تو نوشتم ...

تا اینکه اینجا را برام درست کردی گفتی بنویس گفتم نه یادته گفتی برام خوبه فکر کردی غم خیلی چیزها را اینطوری یادم میره اما نشد ...

نوشتم برای دلتنگیهای خاک برای خاکی که همیشه بوی باران میده ...

از اینکه بچه های این فضا نوشتهام را دوست داشتن دلخوش نشدم چون میدونستم هیچکس و هیچ چیز ثبات نداره ...

نمیدونم چرا به تو اعتماد کردم ...

نمیدونم چرا قول دادم صداتو بشنوم ...

بهت گفتم شقایق. یادته گفتی چرا این اسم را روت گذاشتم ...

وقتی به همه بچه ها توهین کردی رفتن ...

منم باید میرفتم تا...

من نخواستم خودم را به هیچکس حتی تو ثابت کنم نخواستم با دنیا بجنگم ...همیشه دلخوش کردم به گوشه دلم که مال خودم بود .

دوست دارم همه آن بچه هایی که میگفتن من اشتباه میکنم این نوشتها را بخونن که من اشتباه نمیکردم حق با من بود حق با غم چشمهام بود علیرضا حق با من بود دیگه بزار تنها بمونم من به همین پیله ای که دور خودم کشیدم راضیم ...

میخوام بمونم فقط برای دخترا...

فقط دیگه بر نگرد همین ...

من تاریخ مصرفم تمام شده ...

اینارو نوشتم چون فقط نوشتن آرامم میکرد ...

خدایا تنهام نزار ...

مراقبم باش مثل همیشه ...

 

 


ارسال شده در توسط خاک

تمام رنج ها ...

تمام خاطرات ...

تمام بودنهای با تو را ...

تمام رنج سال را به تن میکشم به امید اردیبهشت تا دوباره با بوی خاک ...باران زنده شوم برای سال بعد ...


ارسال شده در توسط خاک

بوی باران بوی خاک باران خورده بوی دیوار کاهگلی بوی برگ درخت گردو...هوم شقایقهای لب جاده...

بازم دلتنگیهای سفر ...

تمام با تو بودنها را به جاده سپردم ...

جنگ من با خاطرات تو ...

دل سپردم به جاده راضی شدم به رفتنت فکر نکن آسان بود ...درد جان کندن بود اما تمام شد هر چی بود .

باز بوی خاک باران زده ...

بوی کاهگل ...

بوی برگ درخت گردو ...

بوی اردیبهشت ...

بوی شقایق ...

 


ارسال شده در توسط خاک
   1   2      >