سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاک

(مگر نه اینکه مقدار به اندازه ظرف است مگر نه اینکه بخوانیم تا استجابت کنی پس چه شد؟هنوز سرگردان و حیران چراهایی هستم که ذهنم را تصرف کرده اند؟).

خدایا دست یاری به سویت دراز کرده ام بارها بارها ندیدی یا من صدایت را نشنیدم از من بگذر یک بار دیگر با تمام وجودم آری این بار از تمام وجودم از تو میخواهم که یاریم کنی که دستی بر دل بیمارم بکشی من به هیچ واسطه ووسیله ای آرام نمیشوم این چه دردی است که در وجودم نهادی نمیشد این بار اینقدر سخت مرا نمی آزمودی نمیشد این امتحان را با تبصره از من میپذیرفتی .

خدایا به کی رو اندازم در تسلای دلم تا به دلم نخندد به که روی آورم در تکاپوی دلم که یاد تو در درونش باشد خدایا یاریم کن عجزم را نمبینی آشفتگیم را نمیبنی بر افروختگیم را نمیبینی :

(وجودم مثل حوضی شده که سالهای سال آبش عوض نشده و ماهی های تنگ دلم با شکم های آماس کرده یکی یکی روی آب می آیند روزی هزار بار خودم را به دادگاه میکشانم و باز خواست میکنم شاید غرور وجودم را پوشانده بود و مستی غفلت عنان را از کفم گرفته بود تا به پشیمانی برسم که خدا کند رسیده باشم ...)

پروردگارا به تو روی میاورم به تو در این صبح دلگیر تهران که باران رحمتت میبارد تا غم را از وجودم  پاک کند ساعتها قدم زدم تا شاید آرام گیرم به عظمتت و بزرگیت نگریستم تا شاید مرهمی باشد بر زخم روح درد کشیده ام خدایا وجودم در خواب سرداست من از دلمردگیها بیمناکم که بی دل زنده ماندن کار من نیست تولدی را برایم آغاز کن تولدی برای زنده کردن نه زنده ماندن.


ارسال شده در توسط خاک